زمان تقریبی مطالعه: 16 دقیقه

بدیع الزمان همدانی

بَدیعُ‌الزَّمانِ هَمَدانی، ابوالفضل احمد بن حسین بن یحیێ (358-398ق/ 969-1007م)، نویسنده و ادیب عربی نویس ایرانی و پایه‌گذار فن مقامه نویسی.
آگاهی ما دربارۀ زندگی وی منحصر به روایات و اخباری است که ثعالبی نویسندۀ همروزگار او فراهم آورده است (4/ 256-301) و پس از وی، دیگر نویسندگان به تکرار گفته‌های ثعالبی پرداخته، و تقریباً چیز تازه‌ای بدان نیفزوده‌اند؛ حتێ یاقوت (2/ 161-167) با آنکه شرح حال مختصر او را از دو کتاب تاریخ همدان تألیف ابوشجاع شیرویي بن شهردار و تاریخ هرات نوشتۀ ابونصر عبدالرحمان بن عبدالجبار برگرفته، باز کتاب ثعالبی را بهترین و جامع‌ترین منبع در شرح حال بدیع الزمان دانسته، و گفته‌های ثعالبی را عیناً نقل کرده است.
بدیع‌الزمان در همدان به دنیا آمد و دوران کودکی و نوجوانی را در همانجا گذراند. وی در یکی از رسائل خود خطاب به ابن فارس به این معنی اشاره کرده، اما اصل و نسب خود را عربی و از قبیلۀ تغلب دانسته است (ثعالبی، 4/ 272؛ فاعور، 13-14؛ ابراهیمی حریری، 51). وی نخست نزد ابن فارس (ﻫ م) لغوی که در آن زمان در همدان به تدریس مشغول بود، به تحصیل علم پرداخت (ثعالبی، 4/ 257؛ ابن عماد، 3/ 150؛ بستانی، 410)، اما ازآنجاکه به گفتۀ خود زادگاهش را خوش نمی‌داشت (‌ﻧﻜ : ابن‌خلکان، 1/ 128: ابیاتی که در نکوهش همدان به او منسوب است؛ نیز ضیف، المقامة، 13-14)، در 380ق/ 2990م همدان را ترک کرد و به ری نزد صاحب بن عباد وزیر دانشمند آل بویه رفت و ضمن استفاده از محضر او قصایدی در مدحش سرود و از عطایای وی بهره‌مند شد (‌ﻧﻜ : دیوان، 61-62؛ تعالی، 4/ 257).
گفته‌اند بدیع الزمان در این دوره با وجود سن کم در ترجمۀ منظوم دستی توانا داشت و چون صاحب در این باره او را آزمود، به‌خوبی از عهده برآمد و فی‌البداهه اشعاری از فارسی به عربی ترجمه کرد (برای 3بیت از آن، ‌ﻧﻜ : عوفی، 2/ 17؛ نیز بهمنیار، 135-136) که بیانگر تسلط او بر هر دو زبان است. بااین‌حال، از آنجا که بدیع‌الزمان اشعری مذهب بود و نسبت به اهل حدیث تعصب فراوان داشت (‌ﻧﻜ : سمعانی، 5/ 650؛ یاقوت، 2/ 162؛ صفدی، 6/ 355)، ظاهراٌ نتوانست در دربار صاحب بن عباد شیعی منزلتی درخور کسب کند. ازاین‌رو، ری را به قصد گرگان (جرجان) ترک کرد و در آنجا ضمن استفاده از محضر دانشمندان، با خاندانی اهل علم به نام اسماعیلیه آشنا شد و از بخشش و دانش آنان بهره‌ها یافت (‌ﻧﻜ : ثعالبی، همانجا؛ یاقوت، 2/ 165؛ عباسی، 3/ 511؛ قس: بستانی، 409؛ عبود، 17؛ ابراهیمی حریری، 52، که به اشتباه این خاندان را فرقۀ اسماعیلیه دانسته‌اند)؛ اما دیری نپایید که دشمنان وی، چنانکه خود در یکی از رسائلش می‌گوید، نزد حاکم گرگان از او سعایت کردند و بدیع‌الزمان به ناچار گرگان را به قصد نیشابور ترک کرد (رسائل، 68-71؛ نیز ‌ﻧﻜ : ثعالبی، همانجا؛ مقدسی، انیس، 385-386). اما در راه راهزنان بر او تاختند و هر آنچه داشت، به غارت بردند (‌ﻧﻜ : ضیف؛ همان، 14؛ بستانی، 405).
وی در 382ق/ 992م وارد نیشابور شد (ثعالبی، همانجا؛ قس: یاقوت، 2/ 166). نیشابور در آن زمان از مهم‌ترین مراکز علمی قلمرو سامانیان به شمار می‌رفت و مجالس علم و ادب و بحث و مناظره در آنجا رونقی خاص داشت و از این‌رو، بدیع الزمان آنجا را برای اقامت خود مناسب یافت (مقدسی، محمد، 323؛ صیف، عصر...، 667). مجالس درس و بحث بدیع الزمان در نیشابور به زودی با استقبال گرم دانش پژوهان روبه‌رو شد. در همین زمان ابوبکر خوارزمی (ﻫ م) ادیب و دانشمند شیعی مذهب نیز در نیشابور مجالس درس و بحث داشت، اما مخالفان او بدیع الزمان را که به تعصبات ضد شیعی شهرت داشت (قس: افندی، 1/ 36؛ خوانساری، 1/ 248، که وی را امامی مذهب دانسته‌اند)، بر ضد وی برانگیختند و از آن پس میان آن دو خصومتی به وجود آمد که به تبادل اشعار هجوآمیز انجامید و منشأ پیدایش رسائلی ادبی و مناظراتی علمی شد که در تاریخ ادبیات عرب شهرت فراوان دارد (‌ﻧﻜ : حصری، جمع الجواهر، 296-314).
خصومت میان بدیع‌الزمان و خوارزمی درواقع تبلور کشمکشها و رقابتهای سیاسی گسترده میان دیلمیان و سامانیان بود که دامنۀ آن به مراکز علمی نیز کشیده شده بود. سرانجام، بدیع‌الزمان در مناظره‌ای جنجال برانگیز با حضور بسیاری از علمای نیشابور و به یاری دسیسه‌چینان هوادار سامانیان که همواره بر ضدخوارزمی کار می‌کردند، به گفتۀ منابع شسکست خوارزمی در این مناظره که بی‌شباهت به شکست سیبویه در مناظره با کسایی در دربار هارون‌الرشید نبود، چندان بر وی گران آمد که سبب مرگ او شد (ثعالبی، 4/ 209، 257-258؛ یاقوت، 2/ 166، 174، 179-183). بدیع‌الزمان خود در یکی از رسائلش با افتخار از این مناظره یاد کرده است (رسائل، 13-15؛ نیز ‌ﻧﻜ : بستانی، 405-406). از آن پس آوازۀ وی در همه جا پیچید و بر منزلتش میان دانشمندان و نیز ال میکال، رؤسای نیشابور، بیش از پیش افزوده شد (ثعالبی، 4/ 258؛ عباسی، 3/ 118؛ ضیف، همانجا؛ دربارۀ روابط وی با ابونصر میکالی، ‌ﻧﻜ : حصری، زهرالآداب، 1/ 274-279) و گویا در همین زمان به او لقب بدیع‌الزمان داده شد (‌ﻧﻜ : ذهبی، 17/ 173).
با همۀ خصومتی که میان بدیع الزمان همدانی و خوارزمی بود، پس از مرگ خوارزمی، بدیع الزمان قصیده‌ای در رثایش سرود و در آن تولیحا اظهار ندامت کرد (دیوان، 45؛ طه، 168). پس از مرگ خوارزمی، بدیع‌الزمان فرصتی یافت تا مقامات خود را که شیوه‌ای جدید در نثر عربی و از گرانبهاترین گنجینه‌های ادبیات عرب به شمار می‌رود، کمال بخشد (‌ﻧﻜ : دنبالۀ مقاله).
بدیع‌الزمان بیش از یک سال در نیشابور نماند و در 383ق از آنجا بیرون رفت و در شهرهای مختلف خراسان به خدمت امیران و وزیران هر دیار در آمد و از پاداشهای آنان بهره‌مند شد (ثعالبی، 4/ 258؛ یاقوت، 2/ 165-167؛ عباسی، 3/ 118-119). چون میان سامانیان و غزنویان جنگ در گرفت، بدیع الزمان روی به سیستان نهاد و به خدمت خلف بن احمد (344-399ق/ 955-1008م) امیر با فرهنگ و دانش دوست آنجا در امد. وی در مدت اقامت خود در سیستان قصاید فراوانی در مدح امیر خلف سرود (دیوان، 108، 110، 118-120؛ ثعالبی، 4/ 300) و نیز شماری از مقامات خود را به او تقدیم کرد (صیف، المقامة، 15). همچنین در نامه‌هایی که برای وی نوشته (‌ﻧﻜ : رسائل، 115-117؛ ثعالبی، 4/ 261، 279)، او را بسیار ستوده است. بدیع الزمان آنگاه به هرات که زیر فرمان غزنویان بود، رفت تا شاید به دربار سلطان محمد غزنوی راه یابد و در زمرۀ دبیران او قرار گیرد (همو، 4/ 258؛ یاقوت، 2/ 167؛ صیف، عصر، 667). از قصیده‌ای که در مدح سلطان محمود و غزنویان سروده (‌ﻧﻜ : ثعالبی، 4/ 296-297)، چنین بر می‌آید که وی توانسته است به خدمت سلطان برسد، اما در منابع به روابط وی با دربار غزنویان بیش از این اشاره نشده است.
بدیع‌الزمان در هرات دختر یکی از بزرگان آنجا به نام حسین بن محمد خشنامی را به زنی گرفت و صاحب ثروت و کنت فراوان شد و بقیۀ عمر کوتاه خود را در آسایش گذراند (همو، 4/ 258؛ یاقوت، 2/ 183-184؛ صیف؛ المقامة، 16).
دربارۀ آخرین سالهای زندگی وی آگاهی زیادی در دست نیست و منابع تنها به ذکر روایتهای مختلف دربارۀ مرگ او بسنده کرده‌اند. گفته شده است که وی در 40سالگی بر اثر مسمومیت جان سپرد (سمعانی، 5/ 650؛ ابن‌اثیر، علی، 3/ 293؛ نویری، 3/ 114) و به روایتی دیگر سکته کرد و مردم به گمان اینکه مرده است، او را به خاک سپردند و چون درقبر به هوش آمد، از وحشت فریادی کشید و به راستی جان سپرد (صفدی، 6/ 358؛ عباسی، 3/ 119؛ ابن‌کثیر، 11/ 363).

مقامات

مقامه در لقت به معنای مجلس، گروه حاضر در مجلس، و سخن راندن است (‌ﻧﻜ : قلقشندی، 14/ 124؛ ابن منظور، ذیل قوم؛ نیز ‌ﻧﻜ : ضیف، الفن...، 247؛ فاخوری، 184؛ مطلوب، 2/ 338-339) و در اصطلاح ادبی نوعی خاص از داستانهای کوتاه با نثری مسجع است که نخستین‌بار به ابتکار بدیع‌الزمان در ادب عربی پدید آمد (حریری، 11؛ قلقشندی، همنجا؛ هلال، 223-224). پیچیدگی معنای این کلمه و نداشتن تاریخی روشن، موجب شده است که محمد تقی بهار (2/ 324) در پی یافتن ریشه و خاستگاه دیگری برای مقامه برآید و آن را ترجمۀ «گاه» و سرانجام «گاثه‌های» اوستا پندارد. در هر حال اگر چه مقامه نویسی پدیده‌ای نو در نثر عربی در قرن 4ق/ 10م به‌شمار می‌آید و اکثر منابع، بدیع‌الزمان را مبدع آن می‌دانند (ضیف، همان، 246؛ مروّه، 209؛ هلال، 224؛ قس: موافی، 258-259)، اما ریشه‌های آن را در آثار ادبیان کهن عرب می‌توان یافت، همان‌گونه که خود بدیع‌الزمان ضمن اعتراف به فضل و برتری ابن‌درید در این زمینه، تأیید می‌کند که آثار وی الهام بخش و راهگشای او دراین‌زمینه بوده است. ازاین‌رو، به اعتقاد بسیاری از منابع، بدیع‌الزمان به تقلید از ابن‌درید و در معارضه با او به نوشتن مقامات پرداخت (یاقوت، 2/ 170؛ حصری، زهرالآداب، 1/ 273؛ ضیف، المقامة، 18؛ شکعه، 308). البته در منابع کهن از آثار ابن درید ه بدیع الزمان در تألیف مقامات خود به انها نظر داشته، به عنوان احادیث ابن درید یاد شده که مجموعاً 40حدیث بوده است و برخی از آنها را اسماعیل قالی در امالی (1/ 186-187، جمـ ) خود آورده است و ظاهراً بدیع الزمان در معارضۀ آنها نخست 40مقامه در نیشابور نوشت و چون مورد اقبال فراوان قرار گرفت، بر شمار آنها افزود تا مجموع مقاماتش به 150رسید؛ اما امروزه بیش از 52مقامه از او در دست نیست (ابراهیمی حریری، 56-57؛ ضیف، همان، 17-18؛ نیز ‌ﻧﻜ : ابوعلی، 306-308؛ قس: ثعالبی، 4/ 257، که 400 مقامه به اونسبت داده؛ نیز ‌ﻧﻜ : حصری، همانجا).
با مقایسۀ مقامات و آنچه از احادیث ابن درید باقی مانده، میزان تأثیرپذیری و تقلید بدیع الزمان به روشنی آشکار می‌شود. مثلاً مقامۀ اسدیۀ بدیع الزمان (مقامات، 25) با حدیث وصف اسد از ابن‌درید؛ و نیز مقامۀ حمدانیه (همان، 150) با حدیث وصف اسب (قالی، 1/ 187-188) شباهت فراوان دارد (برای اطلاع بیشتر دراین‌باره، ‌ﻧﻜ : فاعور، 82-105؛ صیف، همان، 18). همچنین بدیع‌الزمان از آثار جاحظ نیز تأثیر فراوان پذیرفته است (ضیف، همان، 20) و مقامۀ جاحظیۀ او (مقامات، 69) نشان می‌دهد که وی با آثار جاحظ به خوبی آشنا بوده است.
مقامات بدیع‌الزمان گرچه از نخستین ریشه‌های فن داستان‌نویسی در ادبیات عرب به شمار می‌رود، به‌هیچ‌وجه قصه‌نویسی به مفهوم فنی و امروزی نیست، بلکه مجموعۀ حکایتهایی است با نثری مسجع و آکنده از آرایه‌های لفظی و معنوی و استعارات و کنایات که همگی متکی بر دو شخصیت ساختگی و خیالی است: یکی راوی داستان که شخصی است به نام عیسی بن هشام که ماجراها از زبان او نقل می‌شود (با عبارت حَدَثَنا یا حَدّثَنی عیسی بن هشام، مثلاً ‌ﻧﻜ : ص1، 6، 35) و ازهمین‌رو، بسیاری از نویسندگان همچون سمعانی (5/ 650)، یاقوت حموی (2/ 162)، صفدی (6/ 355) و عزالدین علی ابن اثیر (3/ 293) به اشتباه او را استاد بدیع الزمان دانسته‌اند؛ دیگری شخصیت یا قهرمان اصلی داستان به نام ابوالفتح اسکندری که شیۀ تکدی پیش می‌گیرد (حصری، همانجا) و برای رسیدن به مقصود و کسب چند درهم و دینار به هزار مکر و حیله متوسل می‌شود، ازاین‌رو، گاهامام جماعت است و گاه مطرب میخانه (‌ﻧﻜ : مقامات، 236-237)، زمانی به لباس پارسایان و زاهدان در می‌آید و به موعظه می‌پردازد (همان، 128ﺑﺑ ؛ در مقامۀ و عظیه) و گاه در زی شاعران و خطبیان ظاهر می‌شود (‌ﻧﻜ : همان، 1: مقامۀ قریضیه)؛ دائماً در سفر از شهری به شهری دیگر است و معمولاً در یک جا درنگ نمی‌کند؛ مقصدش بیشتر، شهرهای بزرگ ایران از قبیل گرگان، اهواز، نیشابور، بلخ و مانند آنهاست (برای برخی مقامه‌ها، ‌ﻧﻜ : همان، 9: بلخیه، 43: جرجانیه، 52: اهوازیه، 199: نیشابوریه، و ...). وی با زیرکی در هر انجمنی حاضر می‌شود و با چرب زبانی جیب گروهی را خالی می‌کند (نیز ‌ﻧﻜ : ضیف، همان، 24-25، 32؛ مبارک، 89؛ مصطفێ، 56-58؛ نیکلسن، 328).
البته برخی مسائل و پدیده های اجتماعی سدۀ 4ق/ 10 م در ظهور مقامات بی تأثیر نبوده؛ چنانکه در آمده است: در روزگار بدیع‌الزمان همدانی گروهی از شاعران گدا یا گدایان شاعر پیشه برآمدند که به بنی ساسان یا ساسانیان (منسوب به ساسان، شاهزاده‌ای که بنابر گزارشی افسانه ای کارش به گدایی انجامید) معروف شدند. اینان سرگردان در شهرها پرسه می‌زدند و با اشعار دلنشین و سخنان نغز، دل ادب دوستان را به دست آورده، کسب معاش می‌کردند (‌ﻧﻜ : ثعالبی، 3/ 117؛ صیف، الفن، 248-249؛ عوض، 80-81). ثعالبی زندگی‌نامۀ دو تن از اینان را یکی احنف عبری «ظریف‌ترین شاعر گدایان» (3/ 117-119) و دیگری ابودلف خزرجی اکه قصیده ای معروف به ساسانیه دارد، آورده است (3/ 352-356؛ نیز ‌ﻧﻜ : عوض، 82-85). بی‌تردید بدیع الزمان رد نگارش مقامات، این گروه از سشاعران را الگو قرار داده است، چنانکه برخی از اشعار ابودلف را در مقاماتش به ابوالفتح اسکندری نسبت داده (‌ﻧﻜ : ثعالبی، 3/ 354)، و حتێ یکی از مقامات خمد را ساسانیه نامیده است (مقامات، 89؛ ضیف، همان، 248-249).
مقامات بدیع‌الزمان بیشتر در موضوعات ادبی، دینی، اخلافی و اجتماعی است و غالباً جنبۀ تعلیمی دارد (تونجی، 2/ 816؛ قس: ذکاوتی، 113)؛ مثلاً در مقامۀ علمیه (‌ﻧﻜ : ص 202) به آداب دانش‌اندوزی و وظایف طالبان علم و دشواریهایی که در این راه باید متحمل شوند، پرداخته است. همچنین در مقامۀ حمدانیه که به گوشه‌هایی از زندگی سیف‌الدولۀ حمدانی اشاره داردف لغتهای فراوان و اوصاف گوناگونی دربارۀ اسب آورده است که جنبۀ علمی و تعلیمی دارد (ﻧﻜ : همان، 150-156). بدیع الزمان برخی موضوعات و مفاسد اجتماعی از قبیل عیاشی، میخوارگی، ظلم و بیدادگری و رشوه خواری را که به خصوص در میان قاضیان و محتسبان شیوع فراوان داشته، به خوبی ترسیم کرده است. وی در دو مقامۀ بغدادیه (همان، 55ﺑﺑ ) و نیشابوریه (همان، 199ﺑﺑ ) به اوضاع اجتماعی بغداد و نیشابور و وضع زندگی مردم‌شناسی اهمیت بسیار دارد (نیز ‌ﻧﻜ : ضیف، المقامة، 29-30؛ مروه، 212-213؛ هلال، 224).
بدیع‌الزمان در برخی مقامکات خود، گاه از باب نفئن از شخصیتهای دیگری نیز نام برده که تنها ساختۀ ذهن و خیال او بوده‌اند، ماند بشر بن عوانۀ عبدی در مقامۀ البشریه که اشعاری نیز ساخته، و به او نسبت داده است (‌ﻧﻜ : همان، 247). جالب اینکه برخی از مورخان و نویسندگان به اشتباه، بشر بن عوانه را شخصیتی واقعی، بلکه شاعری جاهلی دانسته، و به اشعارش استناد کرده‌اند (مثلاٌ ابن‌اثیر، نصرالله، 3/ 278-288؛ بستانی، 418-420). این امر بیش از هر چیز بر مهارت و استادی بدیع‌الزمان در شعر قدیم عرب دلالت دارد.
مقامات بدیع‌الزمان به زودی مورد استقبال ادبا و محافل علمی قرار گرفت و به عنوان شیوه‌ای در نثر غربی جا باز کرد و در سده‌های بعد گروهی از نویسندگان ادیبان برجسته چون حریری (516ق/ 1122م) و دیگران به نگارش مقامات روی آوردند (‌ﻧﻜ : ابن‌خلکان، 1/ 127؛ مصطفێ، 3). فن مقامه‌نویسی بعدها به ادبیات فارسی نیز راه یافت و حمیدالدین بلخی (د559ق/ 1164م) مقامات خود را به تقلید از بدیع‌الزمان به فارسی نوشت (‌ﻧﻜ : هلال، 227؛ تونجی، 2/ 817)0 همچنین مضمون برخی مقامات الهام‌بخش ادیبان و نویسندگانی چون ابن شهید انلسی (ﻫ م) در خلق آثاری برجسته بوده است (ضیف، همان، 30-31؛ عباس، 334، 333) 
نثر مقامات نثری مسجع، و در عین زیبایی، متکلف و لفظ‌پردازانه است، به گونه ای که بیش از هرچیز تسلط و مهات بدیع‌الزمان در لغت و صنایع ادبی را می‌رساند و بی‌جهت نیست که ثعالبی (4/ 256) او را یگانۀ زمان و معجزۀ همدان دانسته، بدیع‌الزمان از حافظه‌ای بسیار قوی برخوردار بود، چنانکه گفته‌اند قصیده‌ای حدود50 بیت را با یک بار خواندن حفظ می‌کرد (ﻧﻜ : همو، 4/ 256-257؛ نیز ﻧﻜ : بدیع الزمان، دیوان، 135، 105). چنانکه از رسائل و مقامات بدیع الزمان بر می‌آید، وی به عنوان ادیبی برجسته با علوم مختلف از جمله فلسفه، منطق، کلام و جغرافیا به خوبی آشنا بوره است (برای مقامه‌ها، ‌ﻧﻜ : مقامات، 52: اهوازیه، 119: مارستانیه، 128: وعظیه؛ نیز ‌ﻧﻜ : بستانی، 410). 
بدیع‌الزمان با اینکه ایرانی بود و بیشتر عمر خود را در ایران گذارانده بود، اندیشه‌های ضدشعوی داشت وعربها را بر ایرانیان و فضایل عربها در برخی منابع آمده است (ﻧﻜ : کردعلی، 178؛ شریط، 209؛ بستانی، 408-409)0 
مقامات (به استثنای المقامة الشامیة) به همراه شرح آن به کوشش محمد عبده در 1889م در بیروت به چاپ رسیده است. 

دیگر آثار

رسائل وی بیشتر خطاب به دوستان، رقیبان، حکام و وزیران حامی اوست و مضامین آنها غالباً مدح، عتاب و تهنیت است و گاه در لابه‌لای این رسائل به برخی حوادث سیاسی آن روز نیز اشاره کرده که حائز اهمیت است. به گفتۀ منابع، رسائل بدیع‌الزمان در ستایش ابوالعباس اسفراینی وزیر سلطان محمود غزنوی از زیباترین و شیواترین رسائل اوست (ثعالبی، 4/ 280؛ بستانی، 412). رسائل توسط ابراهیم احدب طرابلسی گردآوری شده، و در استانبول (1298ق) و بار دیگر در بیروت منتشر شده است. 
در اشعار بدیع‌الزمان همچون اشعار دیگر شاعران این دوره آثار تصنع و تکلف آشکار است و ویژگی خاصی ندارد0 دیوان وی به کوشش عبدالوهاب رضوان و محمد شکری افندی در قاهره (1321ق/ 1903م)، و نیز به کوشش یسری عبدالغنی عبدالله در بیروت (1407ق/ 1987م)به چاپ رسیده است. 

مآخذ

ابراهیمی حریری، فارس، مقامه‌نویسی در ادبیان فارسی و تأثیر مقامات عربی در آن، تهران، 1346ش؛ ابن اثیر، علی، اللباب، قاهره، 1369ق؛ ابن اثیر، نصرالله، المثل السائر، به کوشش احمد حوفی و بدوی طبانه، 1381ق/ 1962م؛ ابن‌خلکان، وفیات؛ ابن‌عماد، عبدابحی، شذرات الذهب، قاهره، 1350ق؛ ابن‌كثير، البداية؛ ابن منظور، لسان؛ ابوعلي، نبيل خالدرباح، نقد النثر في تراث العرب النقدي، قاهره، الهيئة المصرية العامة لكتاب؛ افندي، عبدالله، رياض العلماء، به كوشش احمدحسيني، قم، 1401ق؛ بديع‌الزمان همداني، احمد، ديوان، به كوشش پسري عبدالغني عبدالله، بيروت، 1407ق/ 1987م؛ همو، رسائل، استانبول، 1298ق؛ همو، مقامات، به كوشش محمد عبده، بيروت، م‍ؤسسة اخبار اليوم؛ بستاني، بطرس، ادباء العرب في لاعصر العاسية، بيروت، 1934ق؛ بهار، محمدتقي، سبك‌شناسي، تهران، 1356ش؛ بهمنيار، احمد، صاحب بن عباد، به كوشش محمدابراهيم باستاني پاريزي، تهران، 1344ش؛ تونجي، محمد، المعجم المفصل في الادب، بيروت، 1413ق/ 1993م؛ ثعالبي، عبدالملك، يتيمةالدهر، بيروت، دارالكتب العلميه؛ حريري، قاسم، مقامات، تهران، 1364ش؛ حصري، ابراهيم، جمع‌الجواهر، به كوشش رحاب خضر عكاوي، بيروت، 1413ق/ 1993م؛ همو، زهر الآداب، به كوشش زكي مبارك، قاهره، 1372ق/ 1953م؛ خوانساري، محمدباقر، روضات‌الجنات، بيروت، 1411ق/ 1991م؛ ذكاوتي قراگزلو، عليرضا، «بديع‌الزمان همداني و مقامات او»، معارف، 1363ش، ﺷﻤ 1؛ ذهبي، محمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و محمدنعيم عرقسوسي، بيروت، 1403ق/ 1983م؛ سمعاني، عبدالكريم، الانساب، به كوشش عبدالله عمر بارودي، بيروت، 1408ق/ 1988م؛ شرايط عبدالله، شخصيات ادبية من المشرق و المغرب، بيروت 1966ق؛ شكعه مصطفـﻰ، بديع‌الزمان الهمداني، بيروت، 1403ق/ 1983م؛ صفدي، خليل، الوافي بالوفيات، به كوشش س.ددرينگ، ويسبادن، 1402ق/ 1982م؛ ضيف، شوقي، عصرالدول و الامارات، قاهره، دارالمعارف؛ همو، الفن و مذاهبه، قاهره، 1971م؛ همو، المقامة، قاهره، 1955م؛ طه، هندحسين، الادب‌العربي في‌اقليم خوارزم، بغداد، 1976م؛ عباس، احسان، تاريخ الآداب الاندلسي، بيروت، 1969م؛ عباسي، عبدالرحيم، معاهدالتنصيص، به كوشش محمدمحيي‌الدين عبدالحميد، بيروت، 1367ق/ 1947؛ عبود، مارون، بديع‌الزمان الهمداني، بيروت، 1954ق؛ عوض، يوسف‌نور، فن‌المقامات بين‌المشرق و المغرب، بيروت، 1979م؛ عوفي، لباب الالباب، به كوشش ادوارد براون، ليدن، 1321ق/ 1903م؛ فاخوري، حنا، الموجز في الادب العربي و تاريخه، بيروت، 1985م؛ فاعور، اكرام، مقامات، بديع‌الزمان الهمداني و علاقتها باحاديث ابن دريد، بيروت، 1403ق/ 1983م؛ قالي، اسماعيل، الامالي، بيروت، 1407ق/ 1987م؛ قلقشندي، احمد، صبح‌الاعشـﻰ، به كوشش محمدحسين شمس‌الدين، بيروت 1407ق/ 1987م؛ كردعلي، محمد، ‌كنوزالاجداد، دمشق، 1370ق/ 1950م؛ مبارك، مازن، مجتمع‌الهمدني من خلال مقاماته، دمشق، 1401ق/ 1981م؛ مروّه حسين، تراثنا... كيف نعرفه، 1986م؛ مصطفـﻰ؛ احمدامين، فن المقامة بين البديع و الحريري و السيوطي، قاهره، 1411ق/ 1991م؛ مطلوب، احمد، معجم النقد العربي القديم، بغداد، 1989م؛ مقدسي، انيس، تطواررالاساليب النثرية في الادب العربي، بيروت، 1935م؛ مقدسي، محمد، احسن التقاسيم، به كوشش دخويه، ليدن، 1906م؛ موافي، فاطمه، الحياةالادبية في بلاط البويهيين، دبي، 1991م؛ نويري، احمد، نهايةالارب، قاهره، دارالكتب؛ هلال، محمد غنيمي، الادب المقارن، بيروت، دارالعودة و دارالثقافة؛ ياقوت، ادبا؛ نيز:

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.